بازدید کننده محترم ، عملیات ثبت اثر شما در حال انجام میباشد ، ممکن است به دلیل حجم فایل شما کمی ارسال فایلها زمان بگیرد لطفا تا دریافت کد پیگیری صبر نمایید.
سرودن شعر از احساسی قوی و واقعی سرچشمه می گیرد ، احساس واقعی شما نسبت به حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس چه بود که برایشان شعر سرودید؟
شعر گفتن و نوشتن درباره شهید قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس آسان نیست چرا که مانند تلاش برای ریختن دریا در یک لیوان است. این دو شهید بزرگوار در تمام عرصهها همیشه و همه جا حضور پررنگی داشتند و هر جا صدای استغاثه بلند میشد این دو فریادرس بودند. این دو شهید نقشهای کلیدی در حل خیلی از تنگناهای انسانی داشتند، یاری مظلومان و دستگیری مستضعفان و ایستادن دربرابر متجاوزان کاری نیست که بتوان با ابزار کلمه وصف کرد.
این دو عزیز پیام خود را با خون خود نوشتند و با تن هزار پاره خود امضا کردند. آنها تا آخرین لحظه زندگی مبارکشان به ما درس آموختند، آخرین پیامشان این بود که متحد شویم مثل سلیمانی و المهندس، حتی اگر به تعداد تنپارههای این دو عزیز، ملتهای متفرق و دور از هم باشیم. ما جز وصفی غمگینانه یا کلماتی در مناقب و مرثیه ایشان چیزی به شعر نمیافزاییم.
برای آن دو شهید، دیگر پیروزی ای نمانده بود که در زندگیشان به نام خود ثبت نکرده باشند فقط مانده بود تا پیروزی عظیم شهادت را آن خود کنند. آخرین پیامشان پیام پیروزی خون بر شمشیر بود واینکه جانفشانی در راه عقیده، بالاترین وسیله بیدار سازی ملت هاست.
در شعر ، صنعت تشبیه بسیار به کار برده می شود اگر قرار باشد شهید سلیمانی و ابومهدی را به چیزی یا کسی تشبیه کنید آن چیست ؟
لشکری بودند علیرغم تنها بودنشان. غریب بودند علیرغم محبوبیتشان. زندههای جاویدند علیرغم رحلتشان.
نگاه اهل ادب و فرهنگ کشورتان نسبت به این دو شهید چگونه است ؟
ما مردم یمن ایمان داریم که میدان رزم یکی است، گرچه در کشورهای مختلف ، جدا و مستقل به نظر برسد، ما معتقدیم سهم ما در سوگ این دو شهید کمتر از سهم مردم کشورهای خودشان نیست و یقین داریم که این خونی که مظلومانه از آنها ریخته شد برای جاری شدن بر زمین نبود، بلکه برای جریان یافتن در رگهای ما بود، برای ارث بردن ما از شجاعت، پایمردی، دلیری و عزت بود.
آیا به عقیده شما این جانفشانیها به ثمر نشسته یا خواهد نشست؟
حس میکنم خون ریخته این شهیدان به بار نشسته است ، وحدتی که در یکسال اخیر در جبهههای مقاومت و در صفوف عاشقان خود ایجاد کردند بی نظیر بود. درست است که یکسال است از میان ما رفتهاند ولی آنچه با یقین و ایثار خود در مکتب خود از خودشان به جا گذاشتند ادامه پیدا کرد. هنوز عطر و بوی این دو بزرگوار در صفوف جبههها محو نشده و هنوز هم برای از بین بردن استکبار جهانی انگشتهایشان برماشههاست.
شما یکی از شاعرانی بودید که به شب شعر«مرد میدان» در موزه دفاع مقدس خرمشهر دعوت شدید و در آنجا شعرخوانی کردید، به نظرتان این مراسم و اشعاری که در آنجا خوانده شد چگونه بود؟
خیلی خوشحالم از اینکه توانستم سهمی در شب شعر مرد میدان حوزه هنری در خرمشهر داشته باشم. شاعرانی که در آن محفل ادبی بودند هر کدام از کشوری و از جغرافیای مکانی ای آمده بودند اما همگی بر موضوع و درد مشترک اتفاق نظر داشتند. اندوه حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس نقطه اشتراک ما بود و آرمانهای این دو شهید، وحدت بخش جمع ناهمسان ما. انتخاب خرمشهر ، شهر جنگ و مقاومت برای میزبانی این برنامه حکیمانه بود، در شهری که معطر به عطر شهید و شهادت بود، شعر شهادت و مرثیه دلتنگی سفرکردهها را خواندیم. انگارعطر باروت و شهادت همه جا را پر کرده بود.
بعنوان آخرین سئوال ، تا چه حد با شعر و ادبیات فارسی و شاعران ایران آشنایی دارید؟
متاسفانه به زبان فارسی تسلط کامل ندارم،با ادبیات فارسی هم در حد خواندن ترجمه هایی از بزرگان شعر فارسی آشنا هستم مثل ترجمه شعرهای خیام ، سعدی ، حافظ و شمس تبریزی.
ترجمه شعری از ابوعلی العواضی
چشمانش دو قرص ماه تابناک و اندوهگیناند و اشکهایش دو رود جاری بر کناره دشت گلهای وحشی ورس. (نقل است که در کربلا وقتی سیدالشهدا کشته شد گلهای ورس یکجا تبدیل به خاکستر شدند)
دستان سخاوتمندش دو گندمزارند یا جنگلی از درختان زیتون، برای پرندگانی که از باغ بهشت به این جهان آمدهاند.
صورتش مثل قرآن سفید و پاک، و خطوط سیمایش درخشان ، به درخشش خورشید
انگار که حضرت ادریس قلم به دست گرفته و در رخساره او طرح و نقشی از بهشت انداخته باشد.
قلمروها همه از آن تو بود. تو آنها را فتح میکردی و برای آسایش ما مهیا مینمودی و خود در دل سرما در گوشهای زیر آسمان شبها را میگذراندی.
انگار که خودت را نذر گرسنگان کرده باشی تا شیرینی صبح عید کودکان پابرهنه باشی.
خونی که در محل شهادتت از تو ریختند اینجا در رگهای ماجریان یافت و مانند گلهای ورس کربلا، در رگهای ما شکفته شد.
آری ما تو را همیشه در پس رودخانه نیستی تماشا میکنیم مانند کشتی ای که قصد لنگر انداختن و سکان رهانیدن ندارد.
ما شهادت میدهیم و این حرف را نه برای امروز بلکه برای تمام دورانها میگوییم؛
سپاه او فقط برای ایران و بلاد فارس نبود بلکه لشکر آزادسازی قدس بود
قسم به کسی که سید الشهدا بدون دست او را در آغوش کشید و بدون سر و دهان او را بوسید (اشاره به تن پاره پاره شهید)
قسم به عندلیبانی که لحظه پروازش سمفونی معراج سردادند و قسم به کلیساهایی که بر فراز خورشیدها طرح چهرهاش را ترسیم کردند
قسم به خدایش، به خاندان پاکش، قسم به سوره فیل که سرنوشت قاتلانش را روایت میکند
قسم به رستاخیزش و از کفن برخاستنش همراه ولی العصر و الزمان، قسم به شمشیرش، به زرهاش، سپرش
قسم به خاکستر تن سوختهاش که مانند عنقا سوخت تا ما را دوباره زندگی ببخشد.
قسم به اشکهای امام خامنهای که مانند شهاب بر محاسنش غلتید تا دشمنانش را زیر و رو کند
قسم به کسی که قدس در کف دست او به خواب امن میرفت تا او بود قدس در امان بود
قسم به تن پاره پارهاش که نقشه مرزهای شجاعت شد، قسم به سوریه و عراقی که در دست ظلم از یاد رفته بودند
قسم به تو که حجاز حالا به لطف جهادت رؤیای آزادی در سر دارد و نیروهای مقاومت در بحرین نیز خود را سربلند یافتند
قسم به او که با تلاشهایش یمن مقاومت کرد و لبنان سربلند شد و قدس هم میان سینهها جای گرفت
همه کشورها هر کدام جایی و مأمنی در مرزهای تن و جان سلیمانی داشتند
جهان از صبر و تحمل او به ستایش لب گشود چرا که رنج تمام خلایق را در دل داشت
قسم به تو ای شهید که با همان دستی که قطع کردند عرش کفر را نابود خواهیم کرد
تو کیستی!؟ از کدامین زمان آمدهای از کدام سرزمین از کدام تباری؟!
تو کیستی چگونه میتوان تو را از زبان قلم بر کاغذ نوشت به چند کتاب برای شرح تو نیاز میشود؟
تو عقلها را سرگردان کردی. آیا تو فرزند آذرخشی یا از تبار گل و ریحان؟
داعشیها بعد از شبهای عملیات، میان خود فریاد میزدند: به پناهگاههایتان برگردید؛
اگر بیرون بیایید نیروهای سلیمانی یک یک نیروهای داعش را زیر پا له خواهند کرد.
کدامتان قاسم است و کدامتان المهندس؟ مگر میشود شما دو نفر را که اینگونه با هم یکی شدهاید از هم متمایز کرد؟!
هر دو در راه مقاومت و مبارزه موسفید کردید تا سفیدی در سر هر دوتان زبانه کشید
هر دو هم با هم و در یک زمان و در یک مکان، این جهان را به سوی آسمان ترک کردید
دردهاتان مشترک بود از این جهت پرواز آسمانی شما هم یکی شد تا جانهایتان در بهشت برین جاودانه شوند
تن شما دو بزرگوار یکجا خاکستر شد و با هم آمیخته شد طوری که از همدیگر قابل تفکیک نبودید دقیقا مثل آرمان شما.